تظاهرات درونی

رباعیات عباس صادقی زرینی

تظاهرات درونی

رباعیات عباس صادقی زرینی

طنز یعنی

با ذهنیت خسته بخندی طنز است
آهسته و پیوسته بخندی طنز است
من با دهن بسته بگویم شعر است
تو با دهن بسته بخندی طنز است

عصری که در آن خنده غلط انداز است
جدیت وارونه ما اعجاز است
از لطف همین خنده و خنداندن ماست
امروز اگر دهان مردم باز است

اندیشه ما از برکات طنز است
لبخند خشن جزء نکات طنز است
می خندم و می گریم و می خندانم
خنداندن این خلق زکات طنز است

شرح غم موبه مو دلم می خواهد
خندیدن در گلو دلم میخواهد
جدیت وارونه من یعنی طنز
من گریه ی پشت و رو دلم می خواهد

از گفتن اگرچه نا امیدیم امروز
لبخند بزن که رو سفیدیم امروز
با دیدن این همه حماقت ای دوست
از خنده بمیریم شهیدیم امروز

گفتم که به اسم کاملم بشناسی
عباس ترین صادقی زرینی




بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

بادهان بسته

 

 

 

 

با دهان بسته

 

گفتند مهم نیست که انسان باشیم

کافی ست فقط دشمن شیطان باشیم

چون آیه کفار کشی می خوانند

پس مصلحت این است مسلمان باشیم

 

 

در مذهب عشق باده نوشی شغل است

در دوره‌ی ما خانه به دوشی شغل است

صد شکر که بیکار نداریم دگر

در مملکتی که دین فروشی شغل است

 

نه فکر صدور گندم ایرانیم

نه خادم دست چندم ایرانیم

در مرکز انتقال خون یک عمر است

ما تشنه خون مردم ایرانیم

 

باید دل پاک اهل دینو بخریم

باید که کتابای لنینو بخریم

دنیا پسرم مزرعه آخرته

باید دو سه هکتار زمینو بخریم

 

تصمیم گرفته‌ام که صادق باشم

با هر کس و ناکسی موافق باشم

هر روز مسلمانم و هر شب کافر

چون یاد گرفته‌ام منافق باشم

 

آنقدر به رم رفت که قم یادش رفت

سرگرم پیاله شد که خم یادش رفت

از بس که اشداء علی الکفار است

دیگر رحماء بینهم یادش رفت

 

تا بر لب ما شکایتی دیگر رفت

بر مردم ده حکایتی دیگر رفت

وقتی برکت از این ولایت رفته است

باید طرف ولایتی دیگر رفت

 

هنگام دعا دست نیازش پر شد

با ذکر خدا دهان بازش پر شد

صد شاخه گل محمدی را له کرد

تا شیشه‌ی عطر جانمازش پر شد

 

رو سوی تو آورده تو کوتاه بیا

افتاده دگر پرده تو کوتاه بیا

گویند که رحمان و رحیمی یا رب

شیطان غلطی کرده تو کوتاه بیا

 

با ترس صدای تازه‌ای خلق کنیم

هر روز بلای تازه‌ای خلق کنیم

سرکرده‌ی صنف بت فروشان می‌گفت

باید که خدای تازه‌ای خلق کنیم

 

هرچند شبیه بچه‌ی انسانم

یک راز بزرگ از خودم می‌دانم

شاید گل تو دست خدا بوده ولی

من حاصل خاکبازی شیطانم

 

 

 

در داخل گرمابه تلافی کردند

در خانه‌ی سودابه تلافی کردند

دیروز به نوشابه اهانت کردیم

با بطری نوشابه تلافی کردند

 

در گرمی گرمابه نظر باید کرد

بر مادر رودابه نظر باید کرد

اسرار جهان را نه تو دانی و نه من

بر بطری نوشابه نظر باید کرد

 

سردابه و گرمابه چه فرقی دارد

سودابه و رودابه چه فرقی دارد

وقتی که خدا وسط نباشد باتوم

با بطری نوشابه چه فرقی دارد

 

در گرمی گرمابه مرا خواهد کشت

این گریه رودابه مرا خواهد کشت

از طرز نگاه قاضیم فهمیدم

با بطری نوشابه مرا خواهد کشت

 

من گرمی گرمابه دلم می‌خواهد

دلدار چو رودابه دلم می‌خواهد

من تشنه‌‌ی گفتن حقیقت هستم

یک بطری نوشابه دلم می‌خواهد

 

ما گرمی گرمابه چرا کم داریم

یک مرد چو رودابه چرا کم داریم

لبخند نزن سؤال من امنیتی است

ما بطری نوشابه چرا کم داریم

 

 

 

 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی