تظاهرات درونی

رباعیات عباس صادقی زرینی

تظاهرات درونی

رباعیات عباس صادقی زرینی

طنز یعنی

با ذهنیت خسته بخندی طنز است
آهسته و پیوسته بخندی طنز است
من با دهن بسته بگویم شعر است
تو با دهن بسته بخندی طنز است

عصری که در آن خنده غلط انداز است
جدیت وارونه ما اعجاز است
از لطف همین خنده و خنداندن ماست
امروز اگر دهان مردم باز است

اندیشه ما از برکات طنز است
لبخند خشن جزء نکات طنز است
می خندم و می گریم و می خندانم
خنداندن این خلق زکات طنز است

شرح غم موبه مو دلم می خواهد
خندیدن در گلو دلم میخواهد
جدیت وارونه من یعنی طنز
من گریه ی پشت و رو دلم می خواهد

از گفتن اگرچه نا امیدیم امروز
لبخند بزن که رو سفیدیم امروز
با دیدن این همه حماقت ای دوست
از خنده بمیریم شهیدیم امروز

گفتم که به اسم کاملم بشناسی
عباس ترین صادقی زرینی




بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

حاجی نامه

 

 

حاجی نامه

 

احکام و اصول را غلط می فهمد

رفته‌ست کنار و از وسط می فهمد

حاجی جهت قبله خود را انگار

از سنگ توالتش فقط می فهمد

 

 

دیروز تمام خانه ها پنجره داشت
حتی کپر کوچک ما پنجره داشت
هر پنجره ای خنده یک دیوار است
ای کاش که خانه خدا پنجره داشت

 

با نیت حل مشکل مالی رفت
با قصد فروش پسته و قالی رفت
در موسم حج دور خودش می‌گردید
حاجی به طواف خانه‌ی خالی رفت

 

او گفت :به من که از کجا دزد شدی

با دیدن مال کدخدا دزد شدی!

گفتم :که من از روی نداری دزدم

اصلن تو که داری ،تو ! چرا دزد شدی

 

می خواند اگر چه با مشقت می خواند

با سرعت و با کمال دقت می خواند

حاجی که همیشه از خدا می ترسید

هر روز خدا نماز وحشت می خواند

 

حاجی به زمین و به زمان گیر نده

در راه خدا به این و آن گیر نده

با نیت پوشاندن کوتاهی هات

به دامن کوتاه زنان گیر نده

 

 

در راه خدا دسته چکش کامل شد

او کلیه‌ی مدارکش کامل شد

ما گوشت قربانی حاجی شده‌ایم

با ما همه‌ی مناسکش کامل شد

 

هر کار جماعت از سر بیکاری‌ست

هر زخم عمیق ما عمیقاً کاری‌ست

مرغی و خروسی و سگی و خوکی

سوغاتی حجاج فقط بیماری‌ست

 

 

آنقدر صفا کرد صفا یادش رفت

قربان مونا رفت منا یادش رفت

بازار بزرگ مکه را دید و دوید

حاجی بغل خدا، خدا یادش رفت

 

دیدیم شماره و کدش را ویرگول،

ماشین مطابق مدش را ویرگول،

استاد یل مبارزه با نفس است

حاجی دهن نفس خودش را نقطه!

 

تا یک وجب از شخصیتم دور شدم

گفتم که انالباطل منصور شدم

«سجاده نشین باوقاری بودم»

با رأی شما رئیس جمهور شدم

 

باید دل پاک اهل دین و بخریم

باید که کتابای لنین و بخریم

دنیا پسرم مزرعه ی آخرته

باید دو سه هکتار زمین و بخریم

  

از راه خدا دسته چکش کامل شد

او کلیه ی مدارکش کامل شد

ما گوشت قربانی حاجی شده ایم

با ما همه مناسکش کامل شد

 

از سکه فروش و سکه رو می گیرد

از سود نگو که قلب او می گیرد

عمریست که دائم الصلات است عزیز

از آب گل آلود وضو می گیرد

 

ما زنده به گوریم عزاداری کن

بر و ضعیت خنده ما زاری کن

این عدل و عدالت خفه کرده ما را

ای ظلم بیا تو لااقل کاری کن

 

 

 

 

 

 

 

  • ۹۹/۱۲/۰۴
  • عباس صادقی زرینی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی